این قصّه کمی دگر به سر می آید آن یار که رفته از سفر می آید
با پرچم سرخ و ذوالفقار حیدر با سیصد و سیزده نفر می آید
می دونم غریبی آقا توی این دوره زمونه
جمعه ها چشم انتظاری که یکی دعا بخونه
الهم عجل لولیک الفرج
نظرات شما عزیزان:
سلام وبلاگ جالبی داری خسته نباشی تشکر
برچسبها: